پرسش از اندیشههای منصور هاشمی خراسانی؛ واقعیّت عدم اقامه اسلام
بنده چند سوال از محضر ایشان داشتم:
اول) اگر دین اسلامی که الان وجود دارد همان اسلامی نیست که در زمان پیامبر است پس چرا خداوند در قرآن میفرماید: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»؟ آیا خداوند در طول ۱۴۰۰ سال نتوانستهاند دین خود را از تحریف در امان بدارند؟؟
دوم) پیامبر (ص) میفرمایند: بعد از من امتم به ۷۳ فرقه تبدیل میشود که فقط یکی از آنها درست است. پس ایشان چگونه ادعا میکنند همه آنها درست نیستند و فقط یکی درست است آن هم اونی که الان ایشان با آن آمدند (و اسمش را اسلام حنیف گذاشتهاند)؟
سوم) اگر دین اسلام آن چیزی نبوده که در زمان پیامبر (ص) است پس تکلیف آن همه علامه و بزرگانی که حتی ایشان در زیر دستان آنها درس خواندند چه میشود؟؟ یعنی همه آنها بر دین باطل مردهاند؟ یعنی حتی اساتید ایشان؟؟
با تشکر از اینکه جوابهای بنده را در سایت قسمت پاسخ به نقدها میگذارید.
پاسخ بخش پاسخگویی به پرسشهای دفتر حفظ و نشر آثار منصور هاشمی خراسانی:
برادر گرامی!
لطفاً به نکات زیر توجّه فرمایید:
اولاً مراد از «ذکر» در آیهی شریفهی «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (حجر/ 9)؛ «هرآینه ما خود ذکر را نازل کردیم و ما خود آن را حفظ کنندهایم»، چنانکه از ظاهر آن پیداست و مورد اتّفاق عالمان است، «کتاب خداوند» است، نه «دین اسلام»؛ با توجّه به اینکه «دین اسلام» منحصر به «کتاب خداوند» نیست، بلکه شامل سنّت «پیامبر خداوند» نیز میشود و با این وصف، آیهی شریفه تنها بر حفظ قرآن کریم از تحریف دلالت دارد و بر حفظ سنّت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم از تحریف هرگاه به معنای اخبار آن حضرت باشد دلالت ندارد و این به معنای امکان وقوع تحریف در اخبار آن حضرت است که متأسفانه واقع شده و از مهمترین اسباب عدم اقامهی اسلام خالص و کامل پس از او بوده است. آری، چنانکه علامه منصور هاشمی خراسانی در کتاب «بازگشت به اسلام» (ص206) تبیین فرموده، مراد از سنّت پیامبر خداوند، اخبار آن حضرت نیست، بلکه قول و فعل اوست و قول و فعل او اگرچه از طریق اخبار ظنّی و تحریف شده قابل دسترسی نیست، از طریق خلیفهی او قابل دسترسی است و این به معنای آن است که خداوند سنّت او را پس از او مانند کتاب خود حفظ فرموده، ولی مسلمانان با سوء اختیار خود به آن عمل نکردهاند؛ همچنانکه با تقصیر خود، به کتاب خداوند نیز عامل نبودهاند و این سبب عدم اقامهی دین خداوند بوده است. بنابراین، عدم اقامهی اسلام خالص و کامل پس از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تاکنون، ناشی از عدم حفظ کتاب خداوند یا سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نبوده است تا پرسیده شود که آیا خداوند قادر به حفظ دین خود بوده یا نبوده است، بل ناشی از عدم عمل به کتاب خداوند و سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم توسّط مسلمانان بوده که از تفریط و تقصیر خود آنان برخاسته است و به خداوند -سبحانه و تعالی- نسبت داده نمیشود؛ با توجّه به اینکه مراد از حفظ دین، آنجا که وظیفهی خداوند شمرده میشود، ایجاد امکان برای دسترسی یقینی مسلمانان به کتاب او و سنّت پیامبر اوست، قطع نظر از اینکه آنان از این امکان استفاده کنند یا نکنند، نه اجبار آنان به استفاده از این امکان افزون بر ایجاد آن؛ چراکه چنین اجباری بر خلاف حکمت و سنّت خداوند است و تکلیف مسلمانان و ثواب و عقاب آنان را لغو میکند. بنابراین، خداوند قادر به حفظ دین خود در طول 1400 سال بوده و این کار را از طریق حفظ کتاب خود از تحریف و جعل خلیفهای برای پیامبرش انجام داده است، ولی مسلمانان به دین او عمل نکردهاند و کتاب او را ضایع و خلیفهی پیامبرش را غایب ساختهاند و با این وصف، خداوند به آنان ستمی نکرده است، ولی آنان خود به خود ستم کردهاند؛ چنانکه فرموده است: «وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَٰکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» (عنکبوت/ 40)؛ «و خداوند کسی نبوده که به آنان ستم کرده است، ولی آنان خود بودهاند که به خود ستم کردهاند».
ثانیاً خبر منسوب به پیامبر خداوند صلّی الله علیه و آله و سلّم دربارهی پیدایش 73 فرقه پس از او که یکی از آنها «ناجیه» و باقی اهل آتشند، خبری واحد و غیر یقینی است و حضرت منصور هاشمی خراسانی عدم حجّیّت چنین اخباری را در مواضعی از کتاب خود مانند مبحث «رواج حدیثگرایی» (ص142)، به تفصیل تبیین فرموده است. فارغ از آنکه بیشتر اسناد این حدیث، در نظر اهل حدیث ضعیف شمرده میشود و تتمّهی مشهور آن مبنی بر تعریف فرقهی ناجیه به «جماعت» و تعریف جماعت به چیزی که «پیامبر و اصحاب او» بر آن بودهاند، با توجّه به اختلاف شدید اقوال و افعال اصحاب آن حضرت، قابل التزام نیست، بلکه بوی جعل میدهد. افزون بر اینکه صدر آن با واقعیّت محسوس و بیرونی سازگاری ندارد؛ چراکه پیدایش 73 فرقه پس از پیامبر خداوند صلّی الله علیه و آله و سلّم در میان مسلمانان ثابت نیست، بلکه چه بسا خلاف آن ثابت باشد؛ با توجّه به اینکه فرقههای مسلمان نام برده شده در کتب فرقهشناسی، بسیار بیشتر یا کمتر از این تعدادند و حذف برخی و افزودن برخی دیگر برای تطبیق آنها بر این تعداد، بدون تکلّف فراوان ممکن نیست، بلکه نوعاً ترجیح بلا مرجّح است. اما مضمون این حدیث به فرض صحّت آن، منافاتی با گفتمان منصور هاشمی خراسانی ندارد؛ زیرا گفتمان ایشان فرقهی جدیدی نیست، بل گفتمان بازگشت به کتاب خدا و سنّت پیامبر اوست که ائمهی اهل بیت در طول تاریخ اسلام منادی آن بودهاند و خواصّ اصحاب آنان بر آن استقامت داشتهاند و هماکنون مهدی علیه السلام و خواصّ اصحابش بر آن هستند و منصور هاشمی خراسانی آن را ظاهر میکند و ابعاد فراموش شدهی آن را به یاد میآورد، در حالی که بسیاری از مردم به سبب طول فترت و فاصلهای که از عصر حضور پیامبر و خلفاء او گرفتهاند، آن را گفتمانی جدید و بیسابقه میپندارند؛ همچنانکه بعید نیست در صورت ظهور مهدی علیه السلام نیز گفتمان او را گفتمانی جدید و بیسابقه بپندارند، در حالی که گفتمان او نیز چیزی جز گفتمان پدرانش نخواهد بود.
ثالثاً کسانی که با معرفتی ناقص دربارهی اسلام و خلیفهی خداوند در زمین از دنیا رفتند، گروهی بودند که درگذشتند و خداوند به احوال آنان آگاهتر است؛ اگر بخواهد آنان را میآمرزد و اگر بخواهد آنان را عذاب میکند. اگر آنان را بیامرزد، به سبب فضل خود آمرزیده است؛ چراکه آمرزندهای مهربان است و اگر آنان را عذاب کند، به سبب تقصیری است که در تحصیل معرفت کامل دربارهی اسلام و خلیفهی خداوند در زمین کردهاند و او به آنان ستمکار نیست؛ چنانکه فرعون هنگامی که دعوت موسی علیه السلام را شنید به او گفت: «فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَىٰ» (طه/ 51)؛ «پس تکلیف قرنهای گذشته چه میشود؟!» و موسی علیه السلام به او پاسخ داد: «عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّی فِی کِتَابٍ ۖ لَا یَضِلُّ رَبِّی وَلَا یَنْسَى» (طه/ 52)؛ «علم آن نزد پروردگارم در کتابی است و پروردگارم گمراه نمیشود و از یاد نمیبرد». این است که دربارهی آنان فرموده است: «تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ ۖ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُمْ مَا کَسَبْتُمْ ۖ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ» (بقره/ 134)؛ «آنان گروهی بودند که درگذشتند؛ برای آنان چیزی است که کسب کردند و برای شما چیزی است که کسب کردید و شما از کاری که آنان کردند بازخواست نمیشوید»! بنابراین، بهتر است که شما سرنوشت آنان را به خداوند واگذار کنید و برای سرنوشت خودتان چارهای بیندیشید؛ چراکه مرگ بسیار نزدیک است و ممکن است شما را نیز به سرنوشت آنان دچار کند.
* برای مطالعه پرسشهای مرتبط با موضوع ضرورت و امکان بازگشت به اسلام در پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار منصور هاشمی خراسانی کلیک کنید: ضرورت و امکان بازگشت به اسلام؛ پرسشها و پاسخها