12.مقدّمات: علم و جهل؛ موانع تحصیل علم (تقلید، تعصّب، تکبّر، خرافهگرایی و ...)
لطفا پرسش شماره 263 مقدّمات با موضوع «علم و جهل؛ موانع تحصیل علم (تقلید، تعصّب، تکبّر، خرافهگرایی و ...)» ثبت شده توسط «مهدی» در تاریخ 16 دی 1395 و پاسخ دفتر حفظ و نشر آثار علامه منصور هاشمی خراسانی؛ زمینهساز عملی ظهور مهدی علیه السلام را بخوانید.
متن پرسش:
«تکبّر» بر وزن «تفعّل» از ریشهی «کبر»، به معنای «خودبزرگبینی» است و گاهی بر گفتار و رفتاری اطلاق میشود که از آن حکایت میکند و آن تنها برای کسی شایسته است که واقعاً بزرگ است و او کسی جز خداوند نیست؛ چنانکه فرموده است: «وَلَهُ الْکِبْرِیَاءُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ» (جاثیه/ 37)؛ «و بزرگی در آسمانها و زمین برای اوست»؛ زیرا در آسمانها و زمین تنها اوست که جامع همهی صفات کمال در ذات خود است و تبعاً حق دارد که خود را بزرگ شمارد؛ چنانکه فرموده است: «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ ۚ» (حشر/ 23)؛ «او خداوندی است که جز او خدایی نیست، فرمانروای پاک بیعیب ایمنیبخش نگاهبان شکوهمند زورآور متکبّر»؛ با توجّه به آنکه پس از جمع همهی این صفات کمال، خود را «متکبّر» نامیده و با این وصف، هر کس جز او که خود را بزرگ میبیند، در توهّم است؛ چراکه از سویی جامع همهی صفات کمال نیست، بلکه به انواع نقص و عجز گرفتار است و از سوی دیگر هیچ صفت کمالی را از ذات خود ندارد، بلکه اگر کمالی نسبی دارد نیز از خداوند دارد و انتسابش به او مجازی است و از این رو، کسی که «متکبّر» است، در واقع ردای خداوند را بر تن کرده و به معارضه با او برخاسته است و عاقبت چنین کسی جز جهنّم نیست؛ چنانکه خداوند فرموده است: «أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْمُتَکَبِّرِینَ» (زمر/ 60)؛ «آیا در جهنّم جایگاهی برای متکبّران نیست؟!» و از پیامبر روایت شده است: «لا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ کانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ کِبْرٍ» (مصنّف ابن أبی شیبه، ج6، ص249؛ مسند أحمد، ج1، ص451؛ همان، ج2، ص215؛ صحیح مسلم، ج1، ص65؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص1397؛ سنن أبی داود، ج2، ص267؛ سنن التّرمذی، ج3، ص243؛ کلینی، الکافی، ج2، ص310؛ ابن بابویه، معانی الأخبار، ص241)؛ «هر کس در دلش به اندازهی یک دانهی خردل کبر باشد وارد بهشت نمیشود» و این مبتنی بر اطلاق سخن خداوند در آیهی پیشین و در آیهی دیگری است که فرموده است: «ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا ۖ فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ» (غافر/ 76)؛ «از دروازههای جهنّم درآیید تا در آن جاودان بمانید که بد جایگاهی برای متکبّران است»؛ چنانکه یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت:
«قُلْتُ لِلْمَنْصُورِ: إِنَّهُمْ رَوَوْا عَنْ رَسُولِ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أَنَّهُ قالَ: لا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ کانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقالُ ذَرَّةٍ مِنَ الْکِبْرِ! قالَ: صَدَقُوا! <قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا ۖ فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ>! قُلْتُ: سُبْحانَ اللّهِ وَ إِنْ کانَ مُؤْمِناً؟! قالَ: لا یَکُونُ مُؤْمِناً مَنْ کانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقالُ ذَرَّةٍ مِنَ الْکِبْرِ»؛ «به منصور گفتم: آنها از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت میکنند که فرمود: هر کس در دلش به اندازهی ذرّهای کبر باشد وارد بهشت نمیشود! فرمود: راست میگویند! <گفته میشود: از دروازههای جهنّم درآیید تا در آن جاودان بمانید، پس بد جایگاهی برای متکبّران است> (زمر/ 72)! گفتم: سبحان الله! اگرچه مؤمن باشد؟! فرمود: کسی که در دلش به اندازهی ذرّهای کبر باشد، مؤمن نیست»!
از این روست که خداوند ابلیس را به سبب تکبّرش از آسمان بیرون کرد؛ چراکه هر کس در دلش تکبّری باشد در آسمان جایی ندارد؛ چنانکه فرموده است: «قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ» (أعراف/ 13)؛ «فرمود: فرود آی از آن؛ زیرا تو را نمیرسد که در آن تکبّر کنی، پس بیرون شو که تو از فرومایگان هستی»، بل این تکبّر بود که ابلیس را از همنشین فرشتگان به شیطان تبدیل کرد و با این وصف، هر کس که متکبّر باشد، شیطانی بالفعل یا بالقوّه است؛ چنانکه یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت:
«قالَ الْمَنْصُورُ لِلنّاسِ وَ هُوَ یَعِظُهُمْ: إِنَّ مِنْکُمْ شَیاطِینَ أَلا أُخْبِرُکُمْ بِشَیاطِینِکُمْ؟! قالُوا: بَلیٰ، قالَ: الْمُتَکَبِّرُونَ»؛ «منصور در حالی که مردم را پند میداد به آنان فرمود: هرآینه از شما شیاطینی هستند، آیا شما را به شیاطینتان خبر ندهم؟ گفتند: چرا، فرمود: متکبّران»!
همچنانکه یکی دیگر از یارانمان ما را خبر داد، گفت:
«قُلْتُ لِلْمَنْصُورِ: إِنَّ فِی مَسْجِدِنا عالِماً کَثِیرَ الصَّلاةِ وَ الصَّوْمِ وَ لَولا أَنَّهُ مُتَکَبِّرٌ لَدَعَوْتُهُ إِلیٰ هٰذَا الْأَمْرِ، قالَ: دَعْهُ فَإِنَّ الْمُتَکَبِّرَ شَیْطانٌ وَ إِنْ عَبَدَ اللّهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَةٍ»؛ «به منصور گفتم: در مسجد ما عالمی است که بسیار اهل نماز و روزه است و اگر نه این بود که متکبّر است او را به این کار دعوت میکردم، فرمود: رهایش کن؛ چراکه متکبّر شیطان است اگرچه خدا را شش هزار سال عبادت کرده باشد»!
از اینجا دانسته میشود که «تکبّر» در کتاب خداوند مطلقاً جایز نیست؛ خصوصاً با توجّه به اینکه مستلزم استضعاف و تحقیر دیگران است؛ زیرا کسی که خود را بزرگ میپندارد، در واقع دیگران را کوچک میبیند و این در حالی است که ممکن است نزد خداوند از او بزرگتر باشند؛ چنانکه فرموده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَىٰ أَنْ یَکُونُوا خَیْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَىٰ أَنْ یَکُنَّ خَیْرًا مِنْهُنَّ ۖ» (حجرات/ 11)؛ «ای کسانی که ایمان آوردید! گروهی از شما گروهی دیگر را تمسخر نکنند؛ چراکه ممکن است بهتر از آنان باشند و نیز زنانی زنان دیگر را؛ چراکه ممکن است بهتر از آنان باشند»؛ مانند ابلیس که خود را از آدم علیه السّلام بهتر پنداشت و گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» (أعراف/ 12)؛ «من از او بهترم، من را از آتش آفریدی و او را از گل آفریدی»، در حالی که آدم علیه السّلام نزد خداوند از او بهتر بود.
با این حال، ورام بن أبی فراس (د.605ق) در روایتی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آورده است که فرمود: «إِذا رَأَیْتُمُ الْمُتَواضِعِینَ مِنْ أُمَّتِی فَتَواضَعُوا لَهُمْ وَإِذا رَأَیْتُمُ الْمُتَکَبِّرِینَ فَتَکَبَّرُوا عَلَیْهِمْ، فَإِنَّ ذٰلِکَ لَهُمْ مَذَلَّةٌ وَصَغارٌ» (تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ص209)؛ «هرگاه متواضعان امّت مرا دیدید برای آنان تواضع کنید و هرگاه متکبّران را دیدید در برابر آنان تکبّر کنید؛ چراکه این برای آنان خواری و حقارت است» و این دلالت بر جواز تکبّر در برابر متکبّران دارد، جز آنکه روایتی واحد و بسیار ضعیف است، بل فتنی (د.986ق) آن را در تذکرة الموضوعات (ص191) و سُبکی (د.771ق) آن را در ذیل روایاتی آورده است که سندی برای آنها یافت نمیشود (طبقات الشافعیّة الکبری، ج6، ص354)، هر چند میتوان معنای آن را صحیح دانست؛ زیرا «تکبّر» در برابر متکبّران، از یک سو سیّئهای در برابر سیّئهای مانند آن است که بنا بر کتاب خداوند جایز است؛ چنانکه فرموده است: «وَجَزَاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا ۖ» (شوری/ 40)؛ «و سزای یک بدی بدیای مانند آن است» و از سوی دیگر به معنای «خودبزرگبینی» نیست، بل به معنای تظاهر به آن برای تنبیه و اصلاح متکبّران است که گونهای احسان محسوب میشود و خداوند فرموده است: «مَا عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (توبه/ 91)؛ «بر احسان کنندگان راهی (به مؤاخذه) نیست و خداوند آمرزندهای مهربان است»؛ همچنانکه فرموده است: «کَذَٰلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ» (غافر/ 35)؛ «این گونه خداوند بر هر قلب متکبّر جبّاری مُهر مینهد»، در حالی که تکبّر متقابل و مصلحتی در قلب نیست، بلکه تنها در ظاهر است و با این وصف، مشمول وعید خداوند و پیامبرش دربارهی «کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ» و «مَنْ کانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ کِبْرٍ» نمیشود؛ خصوصاً هرگاه خودداری از آن، به تثبیت یا تشدید تکبّر متکبّران یاری رساند؛ چراکه در این صورت، اعانت بر اثم و عدوان محسوب میشود و جایز نیست؛ چنانکه خداوند فرموده است: «وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ ۚ» (مائده/ 2)؛ «و یکدیگر را بر گناه و زیادهروی اعانت نکنید» و این دلیل بر وجوب تظاهر به تکبّر در برابر متکبّران در چنین صورتی است، مشروط به اینکه با کارهای دیگری مانند توهین و تهمت آمیخته نشود؛ چراکه این قبیل کارها مطلقاً حرامند و با تکبّر متکبّران حلال نمیشوند.
امّا «عزّت» در کتاب خداوند به دو گونه است: یکی «الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ»؛ «عزّت در گناه» که با «تکبّر» قرابت دارد و معادل «غرور» است؛ چنانکه فرموده است: «وَإِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ ۚ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ ۚ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ» (بقره/ 206)؛ «و چون به او گفته میشود که از خداوند بترس او را عزّت در گناه میگیرد، پس جهنّم برای او بس است و چه بد جایگاهی است» و فرموده است: «بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ» (ص/ 2)؛ «بل کسانی که کافر شدند در عزّت و عنادی هستند» و دیگری به معنای «وجهه»، «احترام» و «تشخّص» که با «شرافت» در زبان عربی قرابت دارد؛ چنانکه فرموده است: «الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ ۚ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا» (نساء/ 139)؛ «کسانی که کافران را دوستانی به جای مؤمنان میگیرند، آیا نزد آنان عزّت میجویند؟! حال آنکه عزّت همه برای خداوند است» و فرموده است: «مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا ۚ» (فاطر/ 10)؛ «هر کس عزّت میخواهد، پس عزّت همه برای خداوند است» و فرموده است: «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَٰکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ» (منافقون/ 8)؛ «و عزّت برای خداوند و برای پیامبرش و برای مؤمنان است، ولی منافقان نمیدانند» و از اینجا دانسته میشود که «عزّت» به معنای دوم نکوهیده نیست، بلکه برازندهی مؤمنان است؛ همچنانکه به معنای نخست نیز هرگاه در برابر کافران و از طریق گفتار و رفتاری تکبّرآمیز به منظور شکستن غرور آنان و ترساندنشان از شکوه اسلام و اقتدار مسلمانان باشد، اشکالی ندارد؛ چنانکه خداوند در وصف بندگان محبوبش فرموده است: «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ» (مائده/ 54)؛ «در برابر مؤمنان فروتن و در برابر کافران عزّتمندند» و این گواه دیگری بر جواز تکبّر در برابر متکبّران محسوب میشود.
حاصل آنکه «تکبّر» به معنای «خودبزرگپنداری» مطلقاً جایز نیست، ولی تظاهر به آن در برابر کافران و متکبّران بدون داشتن آن در قلب اشکالی ندارد، بلکه گاهی واجب است.
برای آگاهی بیشتر دربارهی «تکبّر» و منشأ و تبعات آن در میان مسلمانان خصوصاً اهل علم، قدرت و ثروت، به کتاب «بازگشت به اسلام» (ص77) مراجعه کنید.