3. احکام: احکام زکات، خمس، صدقه، هبه، قرض، وقف و عاریه
لطفا پرسش شماره 122 احکام با موضوع «احکام زکات، خمس، صدقه، هبه، قرض، وقف و عاریه» ثبت شده توسط «علی راضی» در تاریخ 15 آذر 1394 و پاسخ دفتر حفظ و نشر آثار علامه منصور هاشمی خراسانی؛ زمینهساز عملی ظهور مهدی علیه السلام را بخوانید.
متن پرسش:
چگونه میتوان فرق سادات دروغین را از سادات راستین تشخیص داد؟ این معضل از زمان صفویان رواج یافته و حتی برخی با دادن پول سید میشدند! آیا هر کسی که بر اساس شناسنامه ادّعای سید بودن داشته باشد صحیح است؟ در صورت مشکوک بودن آیا میتوان از دادن خمس اجتناب کرد؟پاسخ بخش پاسخگویی به پرسشهای دفتر حفظ و نشر آثار منصور هاشمی خراسانی:
علم أنساب، نزد
خداوند است؛ چراکه تنها او از واقعیّت مناکح و موالید آگاه است و دیگران
تنها ظاهر آن را میدانند و خداوند این علم را به هر کس از خلفائش که
بخواهد ارزانی میدارد؛ چنانکه بنا بر روایاتی متواتر، به پیامبرش صلّی
الله علیه و آله و سلّم ارزانی داشت، هنگامی که از کثرت پرسشهای نابهجا و
غیر ضروری یارانش به خشم آمد و فرمود: «هر کس میخواهد از نسبش آگاهی یابد
بپرسد تا به او آگاهی دهم»! پس عبد الله بن حذافهی سهمی که در نسبش شکّی
بود، پرسید: «پدر من کیست»؟! آن حضرت فرمود: «پدر تو حذافهی سهمی است»!
عبد الله گفت: «اَللّهُ أَکْبَرُ ٱلَّذِی أَثْبَتَ نَسَبِی عَلیٰ لِسانِ نَبِیِّهِ صَلَّی ٱللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ»؛ «بزرگ است خدایی که نسب من را به زبان پیامبرش صلّی الله علیه و آله و سلّم ثابت کرد»!
سپس مردی دیگر پرسید: «پدر من کیست»؟! آن حضرت فرمود: «پدر تو سالم آزاد
شدهی شیبه است»، سپس مردی دیگر پرسید: «پدر من کیست»؟! آن حضرت فرمود:
«پدر تو فلان چوپان است»، در حالی که او به کسی دیگر منتسب بود. در این
هنگام برخی یاران آن حضرت بیمناک شدند و از او خواستند که آنان را ببخشد و
خشم خود را فرو خورد و به این کار ادامه ندهد، با این عذر که «إِنَّهُ لا عِلْمَ لَنا بِما صَنَعَتِ ٱلنِّساءُ فِی خُدُورِها»؛ «ما به کاری که زنها در پشت پردهها میکنند آگاهی نداریم»! پس آن حضرت عذرشان را پذیرفت و خشم خود را فرو خورد و از منبر به زیر آمد (نگاه کنید به: عدّة من المحدّثین، الأصول الستة عشر،
ص39؛ عبد الرزاق، المصنّف، ج11، ص379؛ ابن أبی شیبه، المصنّف، ج7، ص438؛
مسند أحمد، ج2، ص503 و ج3، ص107؛ صحیح البخاری، ج1، ص32 و ج8، ص142؛ صحیح
مسلم، ج7، ص93 و 94؛ صحیح ابن حبان، ج1، ص310). چنین علمی برای خلفاء آن
حضرت نیز به مثابهی میراثی از او روایت شده است (نگاه کنید به: بصائر
الدّرجات، ص136؛ الکافی، ج1، ص223 و 349). از اینجا دانسته میشود که حقیقت
أنساب تنها برای خداوند معلوم است و قطع به آن جز از طریق خلیفهی او در
زمین ممکن نیست؛ خصوصاً در زمان کنونی که نسلهای بسیاری از پیامبر صلّی
الله علیه و آله و سلّم گذشته و قبائل و شعوب به هم آمیخته شده و در اثر
عواملی مانند خوفها و طمعها، بسیاری از هاشمیان غیر هاشمی و بسیاری از
غیر هاشمیان هاشمی به شمار رفتهاند. البته قطع به حقیقت أنساب برای جریان
احکامی مانند توارث و پرداخت خمس، ضرورت ندارد و اطمینان به آن در اثر
استفاضه یا شجرهنامه کافی است، مگر برای اثبات عقیدهای مانند خلافت یک کس
که هاشمی بودن او در آن موضوعیّت دارد و تبعاً با خبری قطعی از جانب
خلیفهی پیشین یا آیتی بیّنه از جانب خداوند حاصل میشود، نه با امثال
استفاضه یا شجرهنامه؛ چراکه امثال استفاضه یا شجرهنامه مفید ظنّند و ظن
برای چنین عقیدهای کافی نیست. آری، در صورتی که خداوند یا خلیفهی پیشین
او از خلافت کسی خبر قطعی بدهند، قطع به نسب او در ضمن قطع به خلافت او
حاصل میشود؛ چراکه قطع به نسب او در این صورت، از فروع قطع به خلافت اوست.