3.مقدمات:یقین و ظن؛ ضرورت کتاب خداوند و خلیفهی او و تکلیف کسانی که به خلیفهی او دسترسی ندارند.
لطفا پرسش شماره 41 مقدمات:یقین و ظن با موضوع «ضرورت کتاب خداوند و خلیفهی او و تکلیف کسانی که به خلیفهی او دسترسی ندارند.» ثبت شده توسط «ساحل آزادی» در تاریخ 25 اردیبهشت 1394 و پاسخ دفتر حفظ و نشر آثار علامه منصور هاشمی خراسانی؛ زمینهساز عملی ظهور مهدی علیه السلام را بخوانید.
متن پرسش:
پاسخ بخش پاسخگویی به پرسشهای دفتر حفظ و نشر آثار منصور هاشمی خراسانی:
برادر گرامی! لطفاً به نکات زیر توجّه فرمایید: اولاً ادّعای شما مبنی بر اینکه پیامبر و
خلفاء او، در شهرها نمایندگانی منصوب میکردند تا مردم دین خود را از آنها
بگیرند، اصلی ندارد؛ چراکه آنان نمایندگانی برای این منظور منصوب
نمیکردند، بلکه صرفاً نمایندگانی برای گرفتن خراج و جمعآوری زکات و
اقامهی نماز و مقابله با دشمن و اجرای فرمانهای خود منصوب میکردند و از
این رو، بسیاری از نمایندگانشان عالمترین مردم به دین نبودند و برخی از
آنها به خیانت میگراییدند و توسّط آنان مؤاخذه یا عزل میشدند. با این
وصف، شبههی شما از اصل منتفی است. آری، ممکن بود کسانی توسّط پیامبر و خلفاء
او به وثاقت در روایت از آنها ستایش شوند، ولی چنین کسانی نیز نمایندگان
آنها برای اینکه مردم دین خود را از آنان بگیرند محسوب نمیشدند، بل تنها
راویان قابل اعتمادی محسوب میشدند که روایاتشان از پیامبر و خلفاء او برای
اهل زمانشان معتبر بود، بیآنکه آراءشان کمترین اعتباری برای آنان داشته
باشد یا لزوماً دربارهی همهی مسائل مورد نیاز آنان روایتی داشته باشند و
به این ترتیب، آنان را از مراجعه به پیامبر و خلفاء او بینیاز نمایند؛
زیرا توثیق این راویان توسّط پیامبر و خلفاء او، تنها میتوانست به این
معنا باشد که آنان بر پیامبر و خلفاء او عمداً دروغ نمیبندند و با این
وصف، اگر گفته یا کردهای را از آنها در زمان حیاتشان روایت کنند، میتوان
به روایتشان تا زمان دسترسی به آنها اعتماد کرد. ثانیاً وظیفهی کسانی از مردم که دور از
پیامبر و خلفاء او بودهاند، در وهلهی نخست هجرت به سوی آنان بوده؛ چنانکه
خداوند فرموده است: «إِنَّ الَّذِینَ
آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی
سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَٰئِکَ بَعْضُهُمْ
أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ ۚ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یُهَاجِرُوا مَا لَکُمْ
مِنْ وَلَایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتَّىٰ یُهَاجِرُوا ۚ» (أنفال/ 72)؛ «هرآینه
کسانی که ایمان آوردند و هجرت کردند و با مالها و جانهای خود در راه خدا
جهاد کردند و کسانی که جا دادند و یاری رساندند، آنان دوستان یکدیگرند و
کسانی که ایمان آوردند ولی هجرت نکردند شما را هیچ دوستی با آنان نیست تا
آن گاه که هجرت کنند» و فرموده است: «إِنَّ
الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا
فِیمَ کُنْتُمْ ۖ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ ۚ قَالُوا
أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا ۚ
فَأُولَٰئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَسَاءَتْ مَصِیرًا» (نساء/ 97)؛ «هرآینه
کسانی که فرشتگان در حال ظالم بودن آنها به خودشان جانشان را میگیرند،
به آنها گویند: در چه حال بودید؟! گویند: در زمین مستضعف بودیم (به نحوی
که امکان آگاهی از عقاید و احکام دین را نداشتیم)! گویند: آیا زمین خداوند
گسترده نبود تا در آن هجرت کنید؟! پس آنها جایگاهشان جهنّم است و بد
بازگشتگاهی است»! اما در وهلهی دوم، کسانی از مردم که واقعاً قاصر
بودهاند و استطاعت هجرت را نداشتهاند، موظّف بودهاند که دستهای از خود
را برای آگاهی از عقاید و احکام دین به نزد پیامبر و خلفاء او روانه کنند؛
چنانکه خداوند فرموده است: «إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلَا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا» (نساء/ 98)؛ «مگر مستضعفانی از مردان و زنان و کودکان که چارهای نمیتوانند و راهی پیدا نمیکنند» و فرموده است: «وَمَا
کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ
کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ
وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ
یَحْذَرُونَ» (توبه/ 122)؛ «و مؤمنان کسانی
نبودند که همگی کوچ کنند، پس چرا (دست کم) از هر گروهی دستهای کوچ نکردند
تا دربارهی دین آگاهی کسب کنند و قوم خود را هنگامی که باز میگردند بیم
دهند باشد که آنان بیمناک شوند؟!» و روشن است که روایت این «دسته»
از یک سو متواتر است؛ چراکه بیشتر از سه نفر هستند و از سوی دیگر تنها برای
قومشان که اهل زمانشان هستند حجّیت دارد، نه برای کسانی که در قرون بعد
میآیند؛ چراکه وظیفهی آنان نیز هجرت به سوی خلیفهی زمانشان یا روانه
کردن دستهای از خود به سوی اوست و این قاعده تا روز قیامت جریان دارد. حاصل آنکه هیچ کس جز معصوم نمیتواند مرجع
مردم در اخذ دین باشد و ناگزیر هر مرجع دیگری غیر از او باید با قید یقین
به او منتهی شود و این قاعدهای است که مطلقاً قابل تخصیص نیست.