پرسش‌ها و پاسخ‌ها درباره منصور هاشمی خراسانی

پایگاه نشر پرسش‌های مردم درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی و مکتب بازگشت به اسلام و پاسخ آن‌ها

پرسش‌ها و پاسخ‌ها درباره منصور هاشمی خراسانی

پایگاه نشر پرسش‌های مردم درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی و مکتب بازگشت به اسلام و پاسخ آن‌ها

بسم الله الرحمن الرحیم.
ان شاء الله در این پایگاه به انتشار پرسش‌های مردم درباره‌ی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی و کتاب بازگشت به اسلام و پاسخ آن‌ها از دفتر حفظ و نشر آثار ایشان خواهیم پرداخت.

لطفا پرسش شماره 34 عقاید:شناخت خلیفه‌ی خداوند در زمین با موضوع «نشانه‌های ظهور مهدی و فتنه‌های آخر الزّمان» ثبت شده توسط «علی منتظر المهدی» در تاریخ16  اسفند 1393 و پاسخ دفتر حفظ و نشر آثار علامه منصور هاشمی خراسانی؛ زمینه‌ساز عملی ظهور مهدی علیه السلام را بخوانید.

متن پرسش:

بنده چند سالی درباره علائم ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مطالعه داشته‌ام و مدّتی است که پیگیر جریان شما در منطقه هستم و کتاب جناب منصور هاشمی خراسانی را به طور کامل خوانده‌ام و مطالب مخالفان ایشان را هم دیده‌ام و به این جمع‌بندی رسیده‌ام که ایشان بدون هیچ تردیدی بر حق است و همان صاحب پرچم‌های سیاه خراسانی است، چه خود را همان فرد بداند و چه خود را همان فرد نداند. منتها برای من چند شبهه وجود دارد که مانع می‌شود به ایشان ملحق شوم و استدعا دارم که ابتدا به این شبهاتم پاسخ دهید.

اول اینکه در روایتی آمده است که خراسانی و یمانی و سفیانی در یک سال و یک ماه و یک روز خروج می‌کنند و از میان آن‌ها یمانی به اجابت سزاوارتر است؛ چون به سوی امام مهدی دعوت می‌کند. این روایت باعث تحیّر من و برخی دیگر از مردم شده؛ چراکه از یک طرف این سه نفر در یک روز خروج نکرده‌اند و از طرف دیگر هیچ کس در عمل به اندازه منصور هاشمی خراسانی به سوی امام مهدی دعوت نمی‌کند و دیگران در مقایسه با ایشان، همگی به سوی خودشان دعوت می‌کنند و این به فتنه‌ای برای منتظران تبدیل شده است!

دوم اینکه برخی پیروان احمد الحسن یمانی مدّعی هستند که حقانیّت او را در خواب دیده‌اند، در حالی که اگر او حق باشد، منصور هاشمی خراسانی باطل می‌شود؛ چراکه او را تصدیق نمی‌کند. من با برخی از این افراد ارتباط دارم. آن‌ها هیچ دلیلی برای باطل بودن منصور هاشمی خراسانی جز مخالفتش با احمد الحسن ندارند! هر چند نقدهای بسیار ضعیفی دارند، ولی اصل انکارشان به خاطر این است که ایشان احمد الحسن را در توهّم دانسته است. من فکر می‌کنم که اگر ایشان در برابر احمد الحسن موضع نمی‌گرفت، این‌ها ایشان را تأیید می‌کردند؛ چون سایر مواضع ایشان هیچ اشکالی ندارد و اصلاً قابل انکار نیست. البته قبول دارم که این‌ها مقداری حسادت هم دارند؛ چون سطح علمی جناب منصور خیلی بالاتر از سطح علمی احمد الحسن است، تا حدّی که مطلقاً قابل مقایسه نیست و همین باعث حسادت آن‌ها شده است، ولی با این حال فکر می‌کنم که دلیل اصلی مخالفت آن‌ها ردّ احمد الحسن توسّط ایشان است. کاش این بزرگوار با این افراد مدارای بیشتری می‌کرد و این‌ها را از خودشان نمی‌راند؛ چون بسیاری از این‌ها افراد خوبی هستند و به خاطر خواب‌هایی که دیده‌اند از احمد الحسن پیروی می‌کنند. به نظر من هر چند ممکن است نظرم درست نباشد، دافعه این بزرگوار خیلی زیادتر از جاذبه ایشان است؛ چراکه خیلی تند و قاطع سخن می‌گویند و همین باعث شده است که بسیاری از اطراف ایشان پراکنده شوند.

سوم اینکه جناب منصور هاشمی خراسانی «البیعة لله» را شعار خود قرار داده است، در حالی که احمد الحسن هم که مورد تأیید ایشان نیست، همین شعار را می‌دهد و این برای برخی شبهه شده است.

لطفاً درباره این ابهامات توضیحات کافی بدهید تا ان شاء الله باعث هدایت و بصیرت منتظران حضرت مهدی بشود؛ خصوصاً با توجّه به اینکه تبلیغات منفی بر ضدّ شما در حال افزایش است.

پاسخ بخش پاسخگویی به پرسش‌های دفتر حفظ و نشر آثار منصور هاشمی خراسانی:

برادر گرامی!

لطفاً به توضیحات زیر توجّه فرمایید:

اولاً شناخت حق در اسلام مبتنی بر یقین است؛ چراکه ظن در آن کافی شمرده نمی‌شود؛ چنانکه خداوند با صراحت فرموده است: «إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا ۚ» (یونس/ 36)؛ «هرآینه ظن چیزی را از حق کفایت نمی‌کند» و با این وصف، شناختی که مبتنی بر مبانی ظنّی و وهمی است، گمراهی است؛ مانند شناخت اولویّت کسی برای اجابت، بر مبنای روایتی واحد؛ چراکه روایات واحد، مفید ظنّ‌اند و ظن در اسلام حجّت نیست و حجّت نبودن آن در عقاید محلّ اجماع است؛ چراکه قائلان به حجّیت ظن در احکام عملی، به لزوم یقین در عقاید نظری اقرار دارند و با این وصف، اعتقاد به اولویّت کسی برای اجابت بر مبنای روایتی واحد، بر خلاف اجماع مسلمانان است و با توجّه به مخالفت آن با کتاب خداوند، ظلماتی بر روی ظلمات دیگر شمرده می‌شود؛ چنانکه خداوند فرموده است: «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا ۗ وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ» (نور/ 40)؛ «تاریکی‌هایی که برخی بر روی برخی دیگرند، تا حدّی که چون دست خود را فراز آورد نزدیک نباشد که آن را ببیند و هر کس که خداوند برای او نوری قرار ندهد برای او نوری نیست»! از اینجا دانسته می‌شود که اعتقاد به اولویّت «یمانی» برای اجابت با استناد به روایت واحد مورد اشاره، اعتقادی بی‌بنیاد و انحرافی است.

ثانیاً روایت حاکی از اولویّت «یمانی» به اجابت در مقایسه با «خراسانی»، فارغ از اینکه روایتی واحد و غیر یقینی است، روایتی مجعول و ساختگی است؛ چراکه تنها راوی آن، مردی موسوم به «حسن بن علیّ بن أبی حمزة البطائنی» است (نگاه کنید به: نعمانی، الغیبة، ص262) و او کذّابی خبیث و ملعون است که به دشمنی با امامانی از اهل بیت شهرت دارد (نگاه کنید به: رجال ابن الغضائری، ص51؛ رجال النجاشی، ص36؛ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج2، ص827؛ بحر العلوم، الفوائد الرجالیة، ج3، ص50). هر چند بخشی از روایت او، در روایت واحد و غیر یقینی دیگری آمده (نگاه کنید به: مفید، الإرشاد، ج2، ص375؛ طوسی، الغیبة، ص446)، ولی آن نیز روایتی مرسل و ضعیف است و با این وصف، اعتقاد به مضمون روایت او، با هیچ یک از موازین علمی و عقلایی سازگار نیست، بلکه با توجّه به ناسازگاری آن با کتاب خداوند و اجماع مسلمانان، ظلماتی بر روی ظلماتی بر روی ظلماتی دیگر است.

ثالثاً روایت حاکی از اولویّت «یمانی» به اجابت در مقایسه با «خراسانی»، فارغ از اینکه روایتی واحد و ساختگی است، در تعارض آشکار با روایات متواتر و مشهوری است که با تأکیدی غریب و مدهش، اجابت «خراسانی» را بر هر مسلمانی واجب شمرده و از ضرورت شتافتن به سوی او اگر چه چهار دست و پا بر روی برف (حبواً علی الثّلج)، خبر داده است. این روایات که ائمه‌ی حدیث از سده‌ی یکم و دوم هجری، با طرق و اسناد متعدّد و صحیح، در سنن و مسانید خود آورده‌اند، تا حدّی بر وجوب بیعت با «خراسانی» تأکید دارند که نظیری برای آن در اسلام یافت نمی‌شود؛ چنانکه به عنوان نمونه، در روایتی آمده است: «إذا سمعت الرایات السّود مقبلة من خراسان فکنت فی صندوق مقفل علیک فاکسر ذلک القفل و ذلک الصّندوق حتّى تُقتل تحتها، فإن لم تستطع فتدحرج حتّى تُقتل تحتها» (متّقی هندی، کنز العمّال، ج11، ص278)؛ یعنی: «هنگامی که شنیدی پرچم‌های سیاه از خراسان روی آورده‌اند و تو آن هنگام در صندوقی قفل شده گرفتار بودی، آن قفل و آن صندوق را بشکن تا در زیر آن‌ها کشته شوی و اگر نتوانستی غلت بخور تا در زیر آن‌ها کشته شوی»! روشن است که تأکیدی بالاتر از این بر وجوب اجابت کسی متصوّر نیست و با این وصف، کسانی که این روایات متواتر، مشهور و اکید حاکی از وجوب اجابت «خراسانی» را نادیده می‌گیرند و روایتی واحد، ساختگی و منکَر حاکی از وجوب اجابت «یمانی» را اخذ می‌کنند، عقل خود را از دست داده‌اند، بلکه به جنگ با خداوند و پیامبر او برخاسته‌اند! تردیدی نیست که خداوند و پیامبرش، به وجوب اجابت دو کس در زمانی واحد امر نمی‌کنند؛ چراکه چنین امری، قابل امتثال نیست و به اختلاف مسلمانان می‌انجامد و با این وصف، وجوب اجابت «یمانی» پس از ظهور پرچم‌های سیاه «خراسانی»، امکان ندارد و اعتقاد به آن، دروغ بستن بر خداوند و پیامبر او شمرده می‌شود و ناگزیر ظلماتی دیگر بر روی سه ظلمات پیشین است!

رابعاً در هیچ روایت صحیح و معتبری نیامده که اجابت مردی موسوم به «یمانی» بر مسلمانان واجب است؛ بلکه در هیچ روایت صحیح و معتبری نیامده که مردی موسوم به «یمانی» مردی صالح و از اهل حقّ است! زیرا همه‌ی روایات صحیح و معتبر، تنها به یاد کردن از او در میان علائم ظهور مهدی بسنده کرده‌اند و با این وصف، کسی که خود را «یمانی» می‌نامد، حتّی اگر راست بگوید، نباید از مسلمانان توقّع اجابت داشته باشد؛ چراکه اجابت «یمانی» بر مسلمانان واجب نیست؛ فارغ از آنکه در هیچ روایتی هر چند ضعیف و ساختگی نیامده است که «یمانی» از «عراق» ظهور می‌کند، بل صریحاً آمده است که او از «یمن» ظهور می‌کند (نگاه کنید به: ابن بابویه، کمال الدین، ص328؛ ابن طاووس، فلاح السائل، ص170)؛ همچنانکه در هیچ روایتی هر چند ضعیف و ساختگی نیامده است که او فرزند مهدی یا فرستاده‌ی او یا وزیر او یا وصیّ او یا امام مسلمانان است و جمع میان این دعاوی، جز تحکّم در دروغ بستن بر خداوند و پیامبرش نیست! از اینجا دانسته می‌شود که اجابت کنندگان احمد الحسن بصری با عنوان «یمانی»، در ظلماتی بر روی ظلماتی بر روی ظلماتی بر روی ظلماتی بر روی ظلماتی دیگرند و در وراء این حجاب‌های ظلمانی، بهره‌ای از نور ندارند؛ تا جایی که چون دست خود را فراز می‌آورند نزدیک نیست که آن را ببینند و هر کس که خداوند برای او نوری قرار ندهد، برای او نوری نخواهد بود و با این وصف، بر آنان واجب است که هر چه زودتر از ظلمات خود بیرون آیند و به سوی نور بازگردند؛ چراکه اگر هر چه زودتر توبه نکنند و دست از اوهام خود برندارند، مجازات آنان توسّط مهدی حتمی خواهد بود و هیچ عذری یا شفاعتی برای آنان پذیرفته نخواهد شد.

خامساً فارغ از همه‌ی روایات و قطع نظر از اینکه چه کسی «خراسانی» و چه کسی «یمانی» است، چیزی که واقعیّتی عینی و مشهود است، دعوت منصور هاشمی خراسانی به سوی مهدی و دعوت احمد الحسن بصری به سوی خویشتن است؛ زیرا منصور هاشمی خراسانی خود را امام مسلمانان نمی‌شمارد و نایب یا فرستاده‌ی مهدی نمی‌خواند و با القاب و عناوین خلفاء خداوند یاد نمی‌کند و از کسی برای خود بیعت نمی‌گیرد و به صورت عملی برای ظهور مهدی زمینه‌سازی می‌فرماید و خالص‌ترین و یقینی‌ترین علوم اسلام را تعلیم می‌دهد، در حالی که احمد الحسن بصری خود را امام مسلمانان می‌نامد و نایب و فرستاده‌ی مهدی می‌خواند و با القاب و عناوین خلفاء خداوند یاد می‌کند و از مسلمانان برای خود بیعت می‌گیرد و جز غلوّ درباره‌ی خود و خرافات درباره‌ی اسلام چیزی ترویج نمی‌دهد و با این وصف، روایتی که دعوت چنین یمانی‌ای را به سوی مهدی و دعوت چنین خراسانی‌ای را به سوی غیر مهدی می‌شمارد، کذب محض و خیره‌سری در برابر محسوس است و شایستگی آن را دارد که به پهنه‌ی دیوار زده شود؛ زیرا طبیعی است که عاقلان نمی‌توانند چیزی که با چشم خود مشاهده و با گوش خود استماع و با دست خود لمس می‌کنند را به خاطر روایتی واحد، ساختگی و منکَر واگذارند و یقینیّات و عینیّات را با ظنّیات و وهمیّات نقض نمایند و کسانی که می‌توانند این کار را بکنند، سفیهانند.

سادساً دیدن حقانیت کسی در خواب، مادامی که با دیدن حقانیت او در بیداری همراه نباشد، کافی نیست؛ چراکه خواب از یک سو اصالت ظنّی و از سوی دیگر دلالت ظنّی دارد، در حالی که ظن بر روی ظن، ظلمات بر روی ظلمات است؛ با توجّه به اینکه از یک سو صادق بودن خواب به معنای صدور آن از جانب خداوند بدون دخالتی از جانب شیطان یا مزاج بیننده‌ی خواب، قطعی نیست، مگر اینکه معصومی آن را ببیند و از سوی دیگر دلالت آن به معنای تعبیر آن عاری از غلط و اشتباه، قطعی نیست، مگر اینکه معصومی آن را تأویل کند و با این وصف، غیر قطعی بر روی غیر قطعی، تاریکی بر روی تاریکی است که به گمراهی تفسیر می‌شود؛ چنانکه شیخ صالح سبزواری در شرح خود بر کتاب شریف «بازگشت به اسلام» به حکایت آموزنده‌ای در این باره اشاره کرده و فرموده است:

«شما ببینید انسان‌های گمراه و بدبختی را که با چه شور و حرارتی از حکومت غیر خداوند دفاع می‌کنند، در حالی که حکومت غیر خداوند با هیچ توجیهی، قابل دفاع نیست؛ یا انسان‌های سفیه و منحرفی را که با چه احساسات و عواطفی از یک مدّعی دروغگو و یاوه‌گو دفاع می‌کنند، در حالی که ادّعای او قابل اثبات عقلایی نیست! وقتی هم که نصیحت‌شان می‌کنید تنها پاسخشان به شما توهین و تهمت و سخنان نامربوط است؛ مثل اینکه می‌گویند شما احمق هستید که نمی‌فهمید! یا به کجا و کجا وصل هستید و سوء نیّت دارید! یا چشم بصیرت و تجربه‌ی غیبی ندارید! یک نمونه‌ی عینی را نقل کنم که مایه‌ی عبرت است. به جوانی که مرید یکی از مدّعیان دروغین موسوم به احمد الحسن بصری بود گفتم: با چه حجّتی این مرد را امام خود می‌دانی و در ردیف خلیفه‌ی خداوند قرار می‌دهی و با او بیعت می‌کنی و مال و جان و خانواده‌ات را به پایش می‌گذاری و با دشمنانش می‌جنگی و با دوستانش دوستی می‌کنی؟ پاسخ داد: به خاطر یک روایت! گفتم: این روایت که مبنای همه‌ی عقیده و عمل تو و دوستانت شده، از یک سو واحد است و راویان آن مجهول‌اند و با این وصف، به سختی باعث ظن می‌شود و از سوی دیگر بر این مرد انطباق ثابتی ندارد و ارتباطش با او قطعی نیست و با این وصف، عقیده و عمل تو مبتنی بر ظنّی بر روی ظنّ است، در حالی که ظنّ بر روی ظن، ظلماتی بر روی ظلمات است؛ چراکه ظن در اسلام حجّت نیست! شما گمان می‌کنید که چه پاسخی به من داد؟! گفت: این روایت و ارتباطش با این مرد قطعی است؛ چراکه من خواب دیده‌ام! گفتم: به این ترتیب، بدتر شد؛ چراکه تو ظنّ سومی را به دو ظنّ قبلی خود اضافه کردی و ظلماتی بر روی ظلماتی بر روی ظلمات شد! با توجّه به اینکه تعبیر خواب، قطعی نیست و ظنّی است، مگر اینکه توسّط معصومی انجام بشود؛ مانند خوابی که ابراهیم دید و خود تعبیر کرد و خوابی که یوسف دید و یعقوب تعبیر کرد و خوابی که رسول الله دید و خداوند تعبیر کرد، نه خوابی که شمسی دید و صغری تعبیر کرد!! دیدم که ساکت شده است و چیزی نمی‌گوید! گفتم: حالا چطور می‌خواهی مردم را به عقیده و عملت دعوت کنی؟! با خوابت؟! گمان می‌کنید که چه پاسخی به من داد؟! گفت: این دیگر مشکل مردم است! مردم هم وظیفه دارند که خواب ببینند!! متوجّه شدم که جوانک سفیه است و نمی‌فهمد که چه می‌گوید؛ لذا دیگر چیزی نگفتم و برایش دعا کردم! این را از باب مثال حکایت نمودم تا ببینید که موانع شناخت با انسان چه می‌کند و او را تا چه سطحی از گمراهی و بدبختی پرتاب می‌نماید!» (شرح 11).

آری، حقانیتی که در بیداری قابل اثبات نیست، تنها به کار خفتگان می‌آید؛ چراکه بیداران از کتاب خداوند و سنّت قطعی پیامبرش در روشنایی عقل تبعیّت می‌کنند و خفتگان از خواب‌های آشفته و مغشوش خود که به صد تلقین و تحریف و تأویل نادرست آلوده است!

سابعاً حضرت منصور هاشمی خراسانی با باطل مدارا نمی‌کند و در برابر ضلالت ساکت نمی‌نشیند، هر چند همه‌ی مردم از اطراف او پراکنده شوند؛ چراکه او بر خلاف دیگران، به دنبال جمع کردن مردم به گرد خود نیست، بلکه به دنبال جمع کردن مردم به گرد دین خالص است و با این وصف، به دروغ و تملّق و مداهنه آلوده نمی‌شود و به کسی باج نمی‌دهد و از کسی رشوه نمی‌ستاند! چنانکه در وصف مرام خویش خطاب به گروهی از اصحابش فرمود:

«من با دادگری همزادم و تا بوده‌ام با کتاب و سنّت بوده‌ام؛ نه پیش افتاده‌ام و نه وامانده‌ام و نه تردید کرده‌ام. هان! به خدا سوگند که اگر همه‌ی مردمان از من ببُرند تا جایی که در زیر این خنگ گردون احدی با من نماند، هر آینه تردید ندارم که من یکی بر هدایتم و آن‌ها همه در ضلالت‌اند. آشنا باشید! من از مردمی هستم که سرزنش بداندیشی آن‌ها را از راه خدا باز ندارد و از ملامت ملامت‌گری نمی‌هراسند؛ گفتارشان گفتار راستان و کردارشان کردار درستان است؛ آنان که تا هستند رهنمای گمگشتگانند و در زنده کردن کتاب خداوند و سنّت پیامبرش می‌کوشند؛ نه تکبّر می‌ورزند و نه برتری می‌جویند؛ نه زیادت می‌خواهند و نه به خیانت می‌پردازند؛ نه حق را وا می‌گذارند و نه به باطل می‌گرایند؛ آنان که هیچ‌گاه خاطر به پلیدی نمی‌آلایند؛ نه چرب‌زبانی چاپلوس آنان را می‌فریبد و نه بریدن مردم آنان را می‌ترساند؛ دل‌هاشان پیوسته در محلّ اعلی به پرواز است و لب‌هاشان همواره به قول أحسن باز. هان! برای چیزی که در گرو لحظه‌هاست، شتاب نکنید؛ چراکه جوجه تا پر در نیاورده است نمی‌پرّد و صاعقه تا برق نزده است نمی‌غرّد!».

این منصور هاشمی خراسانی است که تنها منادی حق و زمینه‌ساز ظهور مهدی است و کسانی که جز او هستند، طبل‌هایی خالی و فریادگرند و روح او را با ریح آنان کاری نیست! وای بر کسانی که آنان را بر او مقدّم می‌دارند یا او را با آنان برابر می‌شمارند؛ چراکه آن‌ها از داوری خود بازخواست خواهند شد و بد کیفری در انتظار ظالمان است!

ثامناً کلمه‌ی «البیعة لله» مانند کلمه‌ی «لا إله إلا الله» است که شیعه و سنّی و سلفی و مرجئی و قدری و خارجی می‌گویند، ولی باید دید که کدام یک از آنان با معرفت و کدام یک از روی جهالت می‌گوید! «البیعة لله» به معنای انحصار حاکمیّت به خداوند است که در بیعت با خلیفه‌ی او در زمین تجلّی می‌یابد و با این وصف، کسانی که بیعت را برای خداوند می‌شمارند ولی به بیعت با خود فرا می‌خوانند، یا خود را خداوند می‌پندارند و یا خود را خلیفه‌ی خداوند می‌دانند و یا شعائر اسلام را به بازی می‌گیرند و در هر صورت، برای آنان کیفری سهمگین خواهد بود؛ کیفری که بخشیده نخواهد شد و تخفیف داده نخواهد شد و دیر یا زود بر آنان فرود خواهد آمد، مگر آنکه از کذب خود دست بردارند و از نفاق خود توبه کنند و به سوی اسلام خالص و کامل بازگردند؛ زیرا هنگامی که برخی نشانه‌های خداوند بیاید، ایمان کسی به او سود نمی‌رساند اگر پیش‌تر ایمان نیاورده باشد یا در ایمان خود خیری کسب نکرده باشد و عاقبت برای پرهیزکاران است.


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی